سفارش تبلیغ
صبا ویژن
سیاه مشق های میم.صاد
 
دوشنبه 91 اردیبهشت 18 :: 7:46 عصر :: نویسنده : محمد صادق جهان بخش

اول:

اردیبهشت ماه سال 90 بود؛ اوج اقدامات مردم بحرین علیه آل خلیفه. به پیشنهاد یکی از دوستان برای مصاحبه با یکی از همدانشگاهیان بحرینی به خوابگاه شون رفتیم. گوشه ی اتاق کوچیکشون با بطری آب و چند تا تخم مرغ و چند تا لیوان یه میدون لؤلؤ قشنگ درست کرده بودند. حتی برای چمن میدون هم فکر کرده بود! یه مشت سبزه و برگ درخت های حیاط خوابگاه و سبزی خوردن! میدان لولو!!! با بطری آب و تخم مرغ و سبزی خوردناز دیگر نکات جالب توی اون اتاق عکس های آقا رو در و دیوار اتاق بود. مخصوصا یه عکس از آقا که واسه زیارت ایشون از کهف الشهدا است.

جعفر بحرینی از فعالین انقلابی بحرین که توی مرکز زبان فارسی دانشگاه ما، درس می خوند. یادم هست که جعفر از شهادت یکی از اقوام نزدیکش به دست نیروهای امنیتی آل خلیفه گفت. از اینکه اون شهید خیلی امام حسینی و اهل سینه زنی بوده. خیلی با افتخار و خیلی هم با حسرت از شهادت حرف می زد. افتخار که پسر عموش شهید شده و حسرت از اینکه خودش مونده...

دوم:

تابستان سال گذشته جعفر به بحرین برگشت. دلش دیگه تاب موندن نداشت؛ اما خوب چون این قسمت از خوابگاه متعلق به دانشجوهای عرب دانشگاه ماست، یک گروه دیگه ساکن این اتاق شدند که اتفاقا یه بحرینی دیگه هم همراهشون هست.

با دو تا از رفقا گفتیم بریم اتاقشون؛ رفتیم و در زدیم. علی در رو باز کرد؛ علی عراقیه و متولد نجف.

ابتدای ورود به اتاق چیزی که خیلی برام جالب بود، تغییرات اتاق از پارسال تا حالا بود. از عکس های روی دیوار تا وسایل و افراد ساکن توی اون؛ پارسال در و دیوار اتاق پر از عکس های امام خمینی و امام خامنه ای بود، اما امسال عکس های شهید آیت الله حکیم روی دیوار بود و یه پرچم بزرگ عراق. با همون نگاه اول می شد فهمید که امسال ترکیب اصلی اتاق عراقی اند! دیگه میدون لؤلؤ هم گوشه ی اتاق نبود. صدای یه آهنگ انقلابی عربی هم به گوش می رسید.

وارد اتاق که شدیم محمد( چون راضی به نوشتن اسمش نیست با یکی از اسم هاش که "محمد" هست از این به بعد رو می نویسم. اسمش ترکیبی از 6 تا اسم مختلفه! ) هندزفری به گوشش زده بود و داشت درس می خوند، چون صدای آهنگ علی یه مقدار بلند بود!

محمد متولد منامه است و الان هم خانواده اش همون جا هستند. استقبال گرمی از ماها کرد؛ وقتی نشستیم علی مشغول درست کردن چای شد، محمد هم اول لب تاب و کتاب های خودشو جمع کرد و بعد هم آهنگ لب تاب علی رو قطع کرد.


محمد رو از قبل می شناختم. پسر خیلی خوبی بود. سال گذشته راهیان نور هم اومده بود؛ یادمه که چقدر شهدا روش اثر گذاشته بودند، تا جایی که موقع برگشت توی اندیمشک یه مطلب که خودش با فارسی دست و پا شکسته نوشته بود رو در وصف و ستایش شهدا خوند. حتی اگه اشتباه نکنم دیدار با آقا هم رفته بود.

امام خامنه ای در کهف الشهدا در خوابگاه جوان بحرینی

دو نفر دیگه هم وارد اتاق شدند. یه علی دیگه و یکی دیگه که می گفتند اسمش زیاد با علی فرق نمیکنه! علی دوم متولد بغداد و ساکن میدان توحید قم بود، اما فارسی خوب صحبت نمی کرد! نفر دوم مرتضی بود. مرتضی هم عراقی بود، اما ساکن محله جوب شور، انتهای صفائیه قم. خیلی پسر باهوش و خوش تیپیه، ورزش کار هم هست و فرزند شهید. پدرش توی عراق اخیرا به شهادت رسیده.

اووووه، چه قدر از موضوع پرت شدیم! محمد زیاد اهل صحبت نبود، اما ما با سوال هامون دیوار رو هم به حرف میاریم اونکه آدمه!

اول از تفاوت لهجه عراقی و بحرینی گفت. از اینکه شنبه امتحان داره و بعدش همون روز بلیط برگشت به عربستان. می گفت مستقیم به منامه پروازی وجود نداره؛ برای همین باید اول بره دوحه قطر، بعد دمام عربستان و بعد با ماشین بره منامه. کارت ویزاش رو هم به ما نشون داد. شبیه کارت تلفن بود، ولی اسم و مشخصات داشت، می گفت با این کارت برای سفر به کشورهای اتحادیه عرب دیگه ویزا و پاسپورت نیاز نداره.

گفت چون هزینه دانشگاه توی بحرین خیلی گرونه، اینجا زبان فارسی می خونه تا همین جا بتونه پزشکی بخونه. البته همه ی این کارا بدون اطلاع دولت آل خلیفه است، چون اگه اونا بفهمن باهاش برخورد می کنند، برای همین توی کشورش گفته که "در قم تحصیل دین می کنم." چون "آل خلیفه به جماعت دانشجو حساس است" از این هم پرسید که اگه من برگردم "آیا ایران از وضع من مطلع می شود؟ اگر مشکلی پیش بیاید..." و چه قدر بده که چشم امید کسی به کشور دیگری باشه! نه، حرفمو پس می گیرم ایران خونه ی اون و برادرهای بحرینیه.

از مسابقات فرمول یک و جان والدس راننده ی تیم فراری گفت که توی تظاهرات مردم بحرین شرکت کرده. از اینکه امسال فاطمیه ی بحرین هم خاص بوده و با وجود تشدید جو نظامی، بهتر از قبل مردم برای عزاداری شرکت کردند. می گفت اخبار رو دوستانش در بحرین براش می فرستند و اون هم با گوشی اش چک می کنه.

میدان لولو!!! با بطری آب

بحث مون تازه داشت سیاسی می شد که رفیقم از مراجع تقلید در بحرین پرسید. محمد گفت: "در بحرین بیشتر از سید القائد و آیت الله سیستانی تقلید می کنند که سهم سید الامام بیشتر است." این نوع اسم بردن از امام خامنه ای خیلی جالب بود؛ سیدالامام یا سید القائد...

محمد می گفت: "شیخ قاسم هم اجتهاد دارد اما مرجع تقلید نشد و رساله ندارد." می گفت در منامه به مسجدی می رفته که بیشتر انقلابیون خالص(!) بحرینی نماز را در آنجا می خوانند. از این می گفت که نقش شیخ عیسی قاسم در انقلاب بحرین چقدر تعیین کننده است و حتی "برخی گروه هایی که ولایت فقیه نمی شناسند هم چشم به امر شیخ هستند." از سیاست بحرین و چند تن از انقلابی های دو آتشه گفت؛ از اینکه بعضی ها از همین الان دم از "دین جدا، سیاست جدا" می زنند اما "مردم به آنها اقبال ندارند"! شاید از همین الان (به دلیل نقش شیخ عیسی) می خواند مانع تشکیل نظامی مثل ایران بشوند! اما میان حرفش از تفرقه در بین برخی انقلابی ها هم گفت؛ از اینکه اگر این تفرقه نبود چقدر به پیروزی نزدیکتر می شدند.

آخر حرفامون بیشتر شوخی و خنده بود و خوردن چایی که علی درست کرده بود؛ البته به سبک اعراب چای با شکر...

پ.ن:

خداوندا ! تو را شکر می کنم به دلیل نعماتی که دارم و نمی دانم، دارم و نمی بینم، دارم و قدر نمی دانم...




موضوع مطلب : میدان لولو - لؤلؤ - منامه - بحرین - شیخ عیسی قاسم


 
درباره وبلاگ

ما اینجا خواهیم ماند، و ندای ما خواهد ماند، و آنچه واجب است که آمریکایی‌ها آنرا بفهمند، آمریکایی‌ها نمی‌دانند «لبیک یا حسین» یعنی چه! «لبیک یا حسین» یعنی اینکه در معرکه جنگ حاضر باشی، هر چند تنها باشی، و هر چند مردم تو را رها کرده باشند، و تو را متهم کرده باشند، و تو را تنها گذاشته باشند، «لبیک یا حسین» یعنی تو و مالت و زن و فرزندانت در معرکه جنگ باشید...هر جای دنیا که به ما نیاز باشد ما حاضریم، و اینگونه نیست که فقط کفن پوش باشیم بلکه ما کفن‌پوش و سلاح‌به‌دست خواهیم بود، و در پایان اینکه لبیک یا حسین...

طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
آمار وبلاگ
بازدید امروز: 7
بازدید دیروز: 10
کل بازدیدها: 224142