سفارش تبلیغ
صبا ویژن
سیاه مشق های میم.صاد
 
شنبه 90 تیر 4 :: 2:49 عصر :: نویسنده : محمد صادق جهان بخش

آخه یکی نیست بگه مرد تو استاد دانشگاهی، دکتر این مملکتی، تحصیلات عالیه داری، از آب گذشته ای (خارج هم رفتی)، این افاضات صد من یه غاز نباید از دهن تو خارج بشه. این حرفا از من بی سواد شاید نه، اما از تو گفتنش زشته. والا به خدا زشته، به پیر زشته، به پیغمبر زشته...اونم تویی که پای نامه ی کذایی بعد انتخابات رو امضا کردی. آره، تویی که صف اول نماز جماعتی اما جک سرکلاست از این آخوند شروع میشه به اون آیت الله ختم! بارها با حرف بهت گفتم اما انگار نرود م... استغفرالله، حیف که احترامت واجبه!

این حرف ها همه ی اون چیزهایی بود که تو ذهنم می گذشت، اما نمی دونم بگم احترامش، نمیدونم بگم حیای من، یا هر چیز دیگه مانع گفتنشون می شد. توی همین عوالم بودم که یاد یه خاطره افتادم.

یه روز توی خونه ی یکی از اقوام نهار دعوت بودیم. بعد نهار (که جای شما خالی، خیلی هم چسبید! ) چند نفری با بعضی بچه های فامیل نشسته بودیم و به قول خودمون تحلیل و بررسی می کردیم مسایل روز را !

از همه چی حرف می زدیم از اقتصاد، سیاست، دولت، رهبر، و هر چیز دیگه ای که یادمون بود. جمعمون هم همه یا دانشجو بودند یا فارغ التحصیل( خواستم کلاس کار رو نشون بدم! )تا اینکه حرفمون به دورکاری! چند روزه رییس جمهور رسید. هر کسی یه نظری داد؛ یکی گفت رییس جمهور مریض بوده، یکی گفت با آقا قهر کرده بوده، یکی گفت کار اجنه ها بوده، تا اینکه یکی از بچه ها گفت آخر کار این هم می شه عین بنی صدر!

یه چند لحظه همه ساکت شدیم و رفتیم تو فکر. یعنی واقعا می شه که... تو فکر بودیم که یه دفعه یکی که تو جمعمون نبود گفت: « همین طوری به کسی چیزی نبندید. ای شاالله، خدا به خاطر خدمت هاش هدایتش می کنه. اما بنی صدر از اول مغزش خراب بود. »

صدا مال پیرمرد سیه چرده ی کنار من بود، حسین آقا نجار. البته بیشتر کشاورزه تا نجار، اما با اون دستای پینه بسته اش هم میز و کمد می سازه هم باغبونی می کنه. از اصل ماجرا منحرف نشیم. حرفشو اینجوری ادامه داد: « من همون روز اول پیش آقای خمینی فهمیدم بنی صدر آدم  حسابی نیست. »

یکی پرسید: « از کجا ؟ »

گفت: « همون که پیش آقا روی صندلی نشستو پاشو انداخت روی پاش! یعنی کسی که احترام امام رو نگه نداشت، عاقبتش شد اینی که می بینید. »

پیرمرد راست می گفت. منم تو فیلم دیده بودم اما دیدن بی دقت من کجا و نکته بینی حسین آقا نجار کجا.

آره شاید حسین آقا کم سواد و یه نجار معمولی باشه، اما انصافا هم از من و ما( کل جمعمون ) که همه مون ادعامون می شه، بهتر و هم ظریفتر تحلیل می کرد.

قربونت برم خدا یکی دکتر و استاد دانشگاه است اونطوری، یکی هم مثل حسین آقا نجار اینطوری!

بصیرت هم بصیرت حسین آقا نجار!

« این مطلب واقعی است با کمی اضافه شدن عناصر داستانی آنهم فقط برای جذابیت بیشتر. »




موضوع مطلب : بصیرت،حسین آقا نجار،بنی صدر،رییس جمهور


 
درباره وبلاگ

ما اینجا خواهیم ماند، و ندای ما خواهد ماند، و آنچه واجب است که آمریکایی‌ها آنرا بفهمند، آمریکایی‌ها نمی‌دانند «لبیک یا حسین» یعنی چه! «لبیک یا حسین» یعنی اینکه در معرکه جنگ حاضر باشی، هر چند تنها باشی، و هر چند مردم تو را رها کرده باشند، و تو را متهم کرده باشند، و تو را تنها گذاشته باشند، «لبیک یا حسین» یعنی تو و مالت و زن و فرزندانت در معرکه جنگ باشید...هر جای دنیا که به ما نیاز باشد ما حاضریم، و اینگونه نیست که فقط کفن پوش باشیم بلکه ما کفن‌پوش و سلاح‌به‌دست خواهیم بود، و در پایان اینکه لبیک یا حسین...

طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
آمار وبلاگ
بازدید امروز: 9
بازدید دیروز: 9
کل بازدیدها: 224358