سفارش تبلیغ
صبا ویژن
سیاه مشق های میم.صاد
 

یک ساعتی هست که از اندیمشک حرکت کرده ایم. همه گرسنه و تشنه و خسته ایم. تنویر می پرسد: «کی می رسیم؟» گفتم: «یک ساعت دیگه» خودش شروع به صحبت می کند: «پرواز من از هند به تهران 4 ساعت طول کشید؛ آنقدر خسته شدم که چند روز کلافه بودم. هنوز هم که یاد آن روز می افتم بدم می آید! اما الان با این اتوبوس تا حالا خسته نشدم، خیلی خوب است.»

نمی دانم شاید در ایران تعارف کردن رو بلد شده و یا واقعاً راست میگه!



ادامه مطلب ...


موضوع مطلب :

نزدیک ظهر شده بیشتر بچه ها مشغول جبران کم خوابی های  قبلی اند! مثل همیشه مشکل پخش فیلم در اتوبوس پیش آمده؛ کمتر اردوی فرهنگی یادم هست که مشکل صوتی و تصویری نداشته باشیم؛ آخر هم معلوم نیست مشکل از سی دی های بچه هاست که توی همه سیستم ها می خونه جز سیستم اتوبوس ها یا مشکل از پخش اتوبوس هاست که همه چیز می خونه جز «یاد امام و شهدا»!

وقتی سی دی و برنامه فرهنگی کار نکرد، بچه ها یاد استفاده از «ظرفیت داخلی» می افتند؛ احسان که الان 3 سالی هست طلبگی می خونه در میان عده ای بحث انقلابی میکنه؛ امیر رضا با یه عده ی دیگه و محمد رضا هم یه سمت دیگه گعده گرفته.

صداشون رو می شنوم. محمد رضا که مابین بچه های چین و هند نشسته، از قدرت منطقه ای ایران و نقش اش در بیداری اسلامی صحبت می کنه؛ احسان از حوزه های علمیه ی قم و نجف برای کشمیری ها صحبت می کنه اونها هم که معلومه خیلی راغب به چنین بحثی اند احسان رو سوالپیچ کردند؛ از این که جذب حوزه ها چه طوره، دوره کوتاه مدت دارند یا نه و...

امیر رضا هم با دو تا از بچه های کشمیر مشغول صحبته. بماند که بعدش متوجه شد این دو نفر برعکس بقیه ی کشمیری ها شیعه نیستند، لبش رو گاز گرفت و...بماند!

اکوادوری ها و قزاق ها و تاجیک ها و افغان ها هم خوابند.

بعضی از چینی ها با گوشی هاشون مشغول اند؛ یه عده فیلم می بینند و بعضی هم مشغول پیامک بازی اند؛ یکی از چینی ها جلوی من نشسته که مشغول کار با یکی از نرم افزارهای اجتماعی موبایلیه! البته من شنیده بودم بیش از 3000 حروف الفبا دارند، حالا چه طوری داره با این سرعت به اونی که اونور خطه، چینی پیامک میده، نمی دونم! اصلاً 3000 تا حرف رو چطور توی کیبورد موبایلش جا داده؟!



ادامه مطلب ...


موضوع مطلب :

به نام خدا

دیشب را خوب نخوابیده ام؛ استرس برخی کارهای انجام نشده، برخی کارهای زمین مانده و برخی مشکلات روزمره. اما خوب! مشکلات همیشه هست ولی بعضی فرصت ها همیشه نیست؛ این فرصت اگر راهیان نور جنوب باشد، آن هم با دانشجویان غیر ایرانی هر آدم کنجکاوی را به خود جذب می کند، هر چه قدر هم بهانه برای نرفتن وجود داشته باشد!

اردوی راهیان نور با حضور چینی و اکوادوری و سوری و تاجیک و افغان و هندی و پاکستانی و آفریقایی و حتی عراقی! بله، راهیان نوری با مدعوینی از شرقی ترین نقاط چین تا غربی ترین نقاط آمریکای لاتین.

قرار حرکت طبق اعلام قبلی، ساعت 6 و نیم صبح است؛ یعنی دقیقاً منطبق با طلوع آفتاب. اما به روال همه ی اردوهای دیگر 2 تا 3 ساعت تاخیر نمک کاره! از بهانه ی جمع کردن وسایل تا بهانه های راننده های اتوبوس؛ بماند که اتوبوس ما دوبار برای موبایل ویلسون اکوادوری متوقف شد! دفعه ی دوم که برای موبایل اش پیاده شد، یه سری هم به مغازه زده بود و سی چهل تا آبمیوه ی پرتقال خریده بود! خواستم بهش یه تیکه ی آبدار بندازم که تو دلم گفتم، ولش کن، اول سفر و اول آشنایی...

اما از این که بگذریم کلاً همانقدر که بردن سوری و بحرینی و عراقی به مناطق دفاع مقدس پر فایده و پر استفاده است، شاید بردن بودایی چینی و مسیحی اکوادوری خیلی خوب نباشه. مثل همین بنده ی خدا که سفر راهیان نور رو با جورنِی در کنار سواحل کشورش اشتباه گرفته!

تو دلم تقابل خیر و شر شده، از یک طرف شری که میگه چرا باید اینا رو ببریم جنوب و از طرف دیگه خیری که میگه هیچکس بی دعوت مقتل شهدا نمیره...



ادامه مطلب ...


موضوع مطلب :

<   1   2   3   4   5   >>   >   
 
درباره وبلاگ

ما اینجا خواهیم ماند، و ندای ما خواهد ماند، و آنچه واجب است که آمریکایی‌ها آنرا بفهمند، آمریکایی‌ها نمی‌دانند «لبیک یا حسین» یعنی چه! «لبیک یا حسین» یعنی اینکه در معرکه جنگ حاضر باشی، هر چند تنها باشی، و هر چند مردم تو را رها کرده باشند، و تو را متهم کرده باشند، و تو را تنها گذاشته باشند، «لبیک یا حسین» یعنی تو و مالت و زن و فرزندانت در معرکه جنگ باشید...هر جای دنیا که به ما نیاز باشد ما حاضریم، و اینگونه نیست که فقط کفن پوش باشیم بلکه ما کفن‌پوش و سلاح‌به‌دست خواهیم بود، و در پایان اینکه لبیک یا حسین...

طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
آمار وبلاگ
بازدید امروز: 17
بازدید دیروز: 10
کل بازدیدها: 224152