سیاه مشق های میم.صاد
|
|
||
پنج شنبه 91 آذر 2 :: 2:37 عصر :: نویسنده : محمد صادق جهان بخش
بسم رب الحسین... خیمه خلوت تر شده بود. عده ای رفته بودند. هنوز صدای گام اسبان آنها شنیده می شد. اما در آن سیاهی شب هنوز کسانی مانده بودند؛ از صدای نفس هایشان می شد فهمید زیاد نیستند. چراغ که دوباره روشن شد چشم ها برای لحظاتی از نور چراغ باز نمی شد. حتما به دلیل عادت به تاریکی بود. اما نه، نور چراغ خیلی بیشتر از قبل شده بود. باز هم نه! این نور چراغ خیمه نبود؛ صورت ها نورانی شده بود. می درخشیدند همچون خورشید، یکی از آنها مثل قمر! قمر بنی هاشم را می گویم. همه ایستادند، از فرط شوق یکدیگر را در آغوش گرفتند، می بوسیدند، می بوییدند، می خندیدند اما با اشک. اشک شوق. پسرک گوشه خیمه نشسته بود. فقط نگاه می کرد. عموها را می دید. پسر عمو را. پسران عمه. حبیب پیرمرد را... " فردا روز مهمی است، آنها با من سر جنگ دارند، هر که بماند ... " حواس عمو، میان حرف هایش جای دیگری بود. زیر چشمی پسرخوانده اش را می پایید. یادگار برادر را. ـ " عمو جان! پس من چه؟ " صدای پسر بود. هر کسی بود می گفت تو امانت برادر منی، یا اصلا تو هنوز خیلی جوانی اما جواب عمو، چیز دیگری بود: " قاسم جان! مرگ در نزد تو چگونه است؟ " ـ " احلی من العسل! " (دلم نیومد این قسمت رو فارسی بنویسم) ـ " پس جلو بیا و میان انگشتانم را نگاه کن، این جایگاه توست " یاد حرف خدا افتادم. حتما آن صدا را قاسم می شنید: " ادْخُلُوهَا بِسَلاَمٍ آمِنِینَ "
****** عاشورا، کربلا. چه روزی؟ چه جایی؟ روز پیروزی خون بر شمشیر، روز قیام حسینی(ع)، روز صبر زینبی(س)، روز علمداری عباس (ع)، روز کوچکترین سرباز، روز جان برکفی پیرمردی به نام حبیب، روزی برای همه روزها و زمینی به وسعت همه دنیا، روز ... روز قاسم(ع)، یا شاید هم قاسم وار بودن. اگر تکالیفمان را خوب بنویسیم، اگر کل ایام مان عاشورایی زندگی کنیم، اگر علمدار مانند با وفا باشیم، اگر زینبی صبر کنیم، آنوقت عید ماست. اشک هایمان هم اشک شوق. سینه هامان پر ز شور، دلهایمان پر ز عشق. آنروز عید ماست نه عزا! آنوقت نوبت قاسمی شدن است. لطفا! دهانتان را باز کنید، ملائک عسل آورده اند، شاید هم شیرین تر از آن... (نوشته شده در آذرماه 1390) موضوع مطلب : عاشورا |
درباره وبلاگ
ما اینجا خواهیم ماند، و ندای ما خواهد ماند، و آنچه واجب است که آمریکاییها آنرا بفهمند، آمریکاییها نمیدانند «لبیک یا حسین» یعنی چه! «لبیک یا حسین» یعنی اینکه در معرکه جنگ حاضر باشی، هر چند تنها باشی، و هر چند مردم تو را رها کرده باشند، و تو را متهم کرده باشند، و تو را تنها گذاشته باشند، «لبیک یا حسین» یعنی تو و مالت و زن و فرزندانت در معرکه جنگ باشید...هر جای دنیا که به ما نیاز باشد ما حاضریم، و اینگونه نیست که فقط کفن پوش باشیم بلکه ما کفنپوش و سلاحبهدست خواهیم بود، و در پایان اینکه لبیک یا حسین... آرشیو وبلاگ
آخرین مطالب
پیوندهای روزانه
پایگاه اطلاع رسانی مقام معظم رهبری
اندیشکده یقین حمید رضا نوری(ایسنا؛ایکنا) استاد محسن قرائتی وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان محمد دلاوری (صرفا جهت اطلاع) رقص خون(محسن جوادیان فرد) مکتب عشق(علی درودیان) اسلام چگینی میلاد یوسفی نژاد بانک دستنوشته های شهدا دوئل-گرافیست قطعه26-حسین قدیانی محمد حسین باغبانها محسن طهماسبی نمایش تمام پیوندها آمار وبلاگ
بازدید امروز: 12
بازدید دیروز: 12 کل بازدیدها: 227277 |
||